بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

کنیه های حضرت عباس(ع)

در فرهنگ عربى به آن دسته از نام هایى که با پیشوند اَبْ (در مردان) و اُمّ (در زنان) همراه باشد، کنیه مى گویند. سنت گذاشتن نامى در قالب کنیه براى افراد در میان قبایل عرب، گونه اى بزرگداشت نسبت به فرد به شمار مى آید. 

 در اسلام نیز توجه زیادى به آن شده است؛ غزالى مى نویسد: «رسول خدا (صلى الله علیه و آله) اصحاب خود را از روى احترام براى به دست آوردن دل هایشان به کنیه صدا مى زد و آن هایى که کنیه نداشتند، کنیه اى برایشان انتخاب مى فرمود و سپس آنها را بدان مى خواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را به همان کنیه مى خواندند. حتى بر آنان که فرزندى نداشتند تا کنیه اى داشته باشند کنیه اى مى نهاد. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) رسم داشت حتى براى کودکان نیز کنیه انتخاب مى نمود و آنان را مثلاً ابا فلان صدا مى زد تا دل کودکان را نیز به دست آورد». در اینجا کنیه هاى حضرت عباس (علیه السلام) بر شمرده مى شود:
 
1. ابوالفضل
در منابع بسیارى، کنیه حضرت عباس (علیه السلام) را ابوالفضل بر شمرده اند که در بین کنیه هاى ایشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است. اما دیگر کنیه هاى او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را بدان خوانده اند.
در مورد این کنیه بحثى وجود دارد که آیا این کنیه واقعى بوده و ایشان پدر فرزندى به نام فضل بوده اند یا اینکه این در واقع لقبى بوده است که به شکل کنیه به او نسبت داده اند. گفته ها و احتمالاتى در این زمینه وجود دارد که بدان پرداخته مى شود.
آن چه از بررسى افراد در تاریخ به دست مى آید این است که انتخاب کنیه همواره بر اساس نام فرزند بزرگ تر فرد نبوده و در موارد بسیارى این قاعده وجود ندارد.
نوشته اند در خاندان بنى هاشم هر که عباس نام داشته او را ابوالفضل کنیه مى نهادند؛ همان گونه که عباس بن عبدالمطلّب و عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبدالمطلّب و... نیز مکنّى به همین کنیه بوده اند که گفته اى مقبول و موجّه به نظر مى رسد.
 برخى دیگر گفته اند این کنیه برگرفته از برترى و فضلى بوده که از کودکى در حضرت نمود فراوان داشته و او را بدان صفت مى شناخته اند، آن گونه که در سوگ او نیز سروده اند.
أبَا الْفَضْلِ یَا مَنْ أسَّسَ وَ الإبأبِىَ الفَضْلُ اِلاّ اَنْ تَکُونَ لَهُ أَبا
 «اى ابوالفضل! اى کسى که هر برترى و پاکدامنى را بنا نهادى! آیا براى من برترى و فضلى وجود دارد که تو پدر آن نباشى؟ (آیا کسى مى تواند فضلى داشته باشد که در تو نباشد». هم چنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتى بسیار دیده مى شده که کنیه افراد را بر اساس ویژگى هاى آنان مى گذاشته اند. آورده اند روزى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) شنید که فردى را ابوالحَکَم مى خوانند. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکم (داور) خداست و حُکم از آن اوست تو چرا ابوالحکم خوانده مى شوى؟» او پاسخ داد:
«قبیله ام هرگاه بر سر مسئله اى اختلاف پیدا مى کنند نزد من مى آیند و من بین آنان داورى مى کنم و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف مى نمایم» پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به او فرمود: «چه کار خوبى مى کنى» و این گونه گذاشتن چنین کنیه هایى را بر افراد بدون اشکال دانست.
 گذشته از این همه این مطالب، در ردیف فرزندان عباس (علیه السلام) نام پسرى را به اسم فضل آورده اند اما چون که فضل فرزندى نداشته، احتمال این که نام او از حافظه تاریخ ستُرده شده باشد، وجود دارد. این مسئله سبب شده که برخى براى توجیه کنیه حضرت عباس (علیه السلام) بر مطالبى مانند آنچه گذشت تمسک جویند؛ گر چه هیچ یک از آنها با هم منافاتى ندارد و قابل جمع مى باشد؛ یعنى وقتى در کودکى کسى را ابوالفضل بخوانند در او زمینه هایى هم ایجاد مى شود که نام یکى از فرزندان خویش را فضل بگذارد.
 
2. ابوالقِربَة
در لغت عرب قِربة به معناى «مشک آب» است. حضرت عباس (علیه السلام) را به جهت آب رسانى اش در کربلا به این کنیه نامیده اند. در بسیارى از منابع تاریخى و رجالى چنین کنیه اى را براى حضرت بر شمرده اند.
 
3. ابوالقاسم
کنیه اى غیر مشهور براى حضرت مى باشد؛ اگر چه برخى نوشته اند حضرت عباس (علیه السلام) فرزندى به نام قاسم داشته که در کربلا به شهادت رسیده است.
 
4. ابن البَدَویَة
این کنیه نیز از جمله کنیه هاى غیر مشهور حضرت است و به معناى «فرزند زن بادیه نشین» مى باشد. دلیل آن نیز این بوده که قبیله مادرى حضرت، از جمله قبایل بیابان نشین عرب بوده اند.
 
5. ابوالفَرجَة
در لغت عرب فرجه، «گشایش در سختى و برطرف شدن اندوه» معنا شده است. برخى چنین کنیه اى نیز براى حضرت بر شمرده اند که بیشتر به لقبى در قالب کنیه مى ماند. دلیل آن هم برطرف کردن اندوه و گشایش در سختى ها در نتیجه توسل به او مى باشد.
 
 لقبهاى حضرت عباس (علیه السلام)
به عناوینى که بر اثر بروز و ظهور ویژگیهایى در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگى شان باشد، لقب مى گویند. حضرت عباس (علیه السلام) القاب بسیارى دارد. براى ایشان بیش از بیست لقب مشهور بر شمرده اند که معروف ترین آنها عبارتند از:
 
1. قمر بنى هاشم
حضرت عباس (علیه السلام) از جمال و زیبایى ویژه اى برخوردار بوده؛ به گونه اى که سیماى دل رباى او جلب توجه مى کرد و چهره اش مانند ماه تمام، تابناک مى نمود. چون از دودمان هاشم، جد پیامبر (صلى الله علیه و آله) بوده، او را «ماه فرزندان هاشم» مى خواندند. این لقب، لقبى مشهور براى حضرت به شمار مى رود و بسیارى از منابع آن را بر شمرده اند.
 
2. باب الحوائج
حضرت عباس (علیه السلام) در دوران زندگى امام مجتبى (علیه السلام) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکارى مردم و بر آوردن نیازهایشان مى پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین (علیه السلام) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آن جا که هرگاه نیازمندى براى کمک خواستن نزد این دو امام همام مى آمد، حضرت عباس (علیه السلام) مأمور اجراى دستور امام خویش مى شد. حضرت عباس (علیه السلام) جایگاه بلندى نزد برادرش امام حسین (علیه السلام) داشت؛ نوشته اند:
«همان گونه که پدرش امیر المؤمنین (علیه السلام) جایگاه بلندى نزد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) داشت و باب او بود و هرگاه مشکلى روى مى داد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ابتدا آن را با على (علیه السلام) در میان مى گذاشت، عباس (علیه السلام) نیز چنین حالتى نسبت به امام حسین (علیه السلام) داشت. امام با پیشامد هر مشکلى آن را با برادرش در میان گذاشته و از او مى خواست که آن مشکل را برطرف نماید». این مسئله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآوردنده نیازها» بخوانند. البته به نظر مى رسد این لقب بعدها در نتیجه توسل ها و کرامت هاى آن حضرت به ایشان داده شده است.
 
3. باب الحسین (علیه السلام)
شدت دلبستگى حضرت عباس (علیه السلام) به برادر بزرگ تر خود، امام حسین (علیه السلام) تا آن جا بود که همواره خود را خدمتگزار و مى دانست و براى اجراى فرمانهاى ایشان همیشه پیش قدم بود. این بدان دلیل بود که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِىُّ بَابُها فَمَن اَرَادَ مَدِینَةَ فَلْیَأتِ البَابَ؛ من شهر دانش هستم و على (علیه السلام) دروازه ورود به آن است. پس هر کس خواهان ورود به شهر دانش است، باید نخست سراغ درِ آن را بگیرد». حضرت عباس (علیه السلام) نیز درب ورود به شهر حسینى (علیه السلام) بود.
از علامه فقید طباطبایى «ره»، نویسنده تفسیر بزرگ المیزان در این باره نقل شده است که فرمود: «مرحوم سید السّالکین و برهان العارفین، آقا سید على قاضى فرمود در هنگام کشف بر من روشن و آشکار شد که وجود مقدس ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام) مظهر رحمت کلیّه الهیه است و باب و پیش کار آن حضرت، سقاى کربلا، سر حلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الى اللّه، ابوالفضل العباس - صلوات الله و سلامه علیه - است».
 
4. سق
سقّا از مشهورترین لقبهاى حضرت عباس (علیه السلام) است و پس از واقعه کربلا به این لقب متصف گردید. یکى از بى رحمانه ترین حربه هاى جنگى دشمن در واقعه کربلا، بستن آب به روى لشکر امام حسین (علیه السلام) بود که از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد. اما حضرت عباس (علیه السلام) به همراه برخى دیگر از بنى هاشم، به فرات حمله مى برد و آب مى آورد. او این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت عبدالمطلّب، هاشم، عبد مناف و قُصَىّ نیز چنین لقبى داشتند. حضرت ابوطالب (علیه السلام) و عباس عموى پیامبر نیز به چنین ویژگى پسندیده اى مشهور بودند.
 
5. کَبْشَ الکتیبة
اصطلاحى نظامى است که در جنگها به کار مى رفته و به فردى شجاع اطلاق مى شده؛ فردى که تمام صفات شجاعت و نام آورى در او جمع بوده و در پیشانى لشکر به جنگ با دشمن مى پرداخته است. این لقب پیش از حضرت عباس (علیه السلام) تنها به دو نفر داده شده؛ ابتدا به فردى قریشى از قبیله بنى عبدالدار که از دشمنان سر سخت مسلمانان بود و طلحة بن ابى طلحة نام داشت. او در جنگ احد توسط امیر مؤمنان کشته شد؛ زیرا شخص دیگرى را جرئت رویارویى با او نبود و شجاعت و جنگاورى او باعث تضعیف روحیه مسلمانان شده بود.
با کشته شدن او توسط امیر مؤمنان روحیه به مسلمانان بازگشت و سبب خوشحالى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) شد زیرا کشته شدن او باعث شد اتحاد مشرکین به شدت از هم گسیخته شود و بسیارى از آنان پا به فرار گذارند.
دومین فردى که پیش از حضرت عباس (علیه السلام) به این لقب خوانده شد مالک اشتر نخعى بود. او در دوران خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) کبش العراق مى خواندند. پس از وى این لقب به حضرت عباس (علیه السلام) رسید آن گونه که از زبان امام حسین (علیه السلام) سروده اند:
عَبَّاسُ (علیه السلام) کَبْشُ کَتِیبَتى وَ کَنَانَتىوَ سرُّ قَوْمی بَلْ اَعَزُّ حُصُونى
«عباس (علیه السلام) پهلوان لشکر و اهل بیت من بلکه شکست ناپذیرترین دژ من است».
 
6. حامى الظُعینة
در لغت عرب ظعینة از ریشه ظَعَنَ (= کوچ کرد) گرفته شده و به معناى زن هودج نشین مى باشد. این لقب نیز از جمله القابى است که پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شده و به معناى پشتیبان زنان هودج نشین است؛ چرا که دلگرمى زنان اهل حرم به بازوى تواناى عباس (علیه السلام) بود. چه بسا پشتیبانى و حمایت از زنان بى دفاع، خود بخش بزرگى از دفاع است و وجود او در بین لشکر قوت قلبى براى همه به شمار مى آمد. این لقب در عرب پیش از حضرت عباس (علیه السلام) تنها به یک نفر داده شده و او ربیعة بن مکدم کنانى از قبیله بنى فراس مى باشد که چه در زمان زندگى و چه پس از مرگش او را این گونه مى خوانده اند. آن سان که درباره اش سروده اند:
حامى الظعینة این منه ربیعةأم أین من علیا ابیه کلام
القاب یاد شده از مشهورترین لقبهاى حضرت عباس (علیه السلام) است. البته ایشان لقب هاى دیگرى نیز دارند که بدین شرح است:
 7- شهید؛ 8- عبد صالح؛ 9- مستجار (پشت و پناه)؛ 10- فادى (فداکار) 11- ضَیغَم (شیر)؛ 12- مُؤثر (ایثارگر) 13- ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت)؛ 14- طیار؛ 15- اکبر؛ 16- مواسى (ایثار کننده)؛ 17- واقى (پاسدار)؛ 18- ساعى (تلاشگر)؛ 19- صدّیق (راست گفتار و درست کردار)؛ 20- بَطَل (گُرد)؛ 21- اطلس (چابک و شجاع، در لغت به معناى رنگارنگ یا دو رنگ بوده و کنایه از فرد زیرک و چابک است)؛ 22- حامل اللّواء (پرچمدار) 23- صابر؛ 24- مجاهد؛ 25- حامى؛ 26- ناصر؛
در کلام معصومان (علیهم السلام) لقبهاى دیگرى نیز براى حضرت عباس آمده است که از جایگاه والا و مقام ارجمند حضرت عباس (علیه السلام) حکایت مى کند.
 
پى نوشتها:
1. نک، على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373 ه ش، ج 11، ص 16452.
2. السید مصطفى الدشتى، معارف و معاریف، تهران، انتشارات مفید، چاپ دوم، 1376 ه ش، ج 8، ص 595.
3. شیخ عبّاس قمى، نفس المهموم، منشورات مکتبه بصیرتى، بى تا، ص 332، عبداللّه المامقانى، تنقیح المقال فى احوال الرجال، نجف، مطبعة الحیدریة، 1352 ه ق، ج 1، ص 128؛ ابن عنبة الحسنى، عمدة الطالب فى أنساب آل ابى طالب، نجف المطبعة الحیدریة، چاپ دوم، 1380 ه ق، ص 394؛ السید عبدالمجید الحائرى، ذخیرة الدارین، نجف، المطبعة المرتضویة، 1345، ه ق، ج 1، ص 144؛ معالى السبطین، ج 1، ص 443.
4. عبدالواحد بن احمد المظفر، بطل العلقمى، نجف، مطبعة الحیدریة، بى تا، ج 2، ص 9.
5. همان، ص 10.
6. عبدالرزاق المقرم، العباس (علیه السلام)، نجف، مطبعة الحیدریة، بى تا، ص 195؛ نجم الدین ابوالحسن على بن محمد بن العلوى العمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، قم، مطبعة سید الشهداء، مکتبة آیة اللّه العظمى النجفى، چاپ اول، 1409 ه ق، ص 231.
7. احمد بن یحیى بن جابر البلاذرى، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، چاپ اول، 1394 ه ق، ج 2، ص 192؛ فضل بن الحسن الطبرسى، اعلام الورى بأعلام الهدى، نجف، مکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1390 ه ق، ص 203؛ ابوالفرج الاصبهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، مطبعة الحیدریة، 1385 ه ق، ص 55.
8. بطل العلقمى، ج 2، ص 8.
9. محمد تقى بحر العلوم، مقتل الحسین (علیه السلام)، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، 1405 ه ق؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه ق، ص 315؛ العباس (علیه السلام)، ص 195.
10. بطل العلقمى، ج 2، ص 91.