همه نام تو را می دانند. همه تو را می شناسند. تو شبیه ترین غنچه ها به بهاری!
همه عطر تو را می شناسند؛ نارنجها، ابرها، بادها و گنجشکها.
نام تو در خون همه گلبرگهای زیبا جریان دارد.بهشت، بهانه ایست برای دیدن تو.
بی تو،،بهار توهمی بزرگ است که به کویرهای بیابان ختم می شود.تو مسافر تمام قلب هایی هستی که پرنده ها را دوست دارند.با تو می توان خورشید را به کوچکترین ایوانها دعوت کرد و باران را مهمان تمام شیشه های غبار گرفته بی رهگذر.
امشب به یمن آمدنت تمام آینه ها قد میکشند.ابرها همه باران می شوند تا بی واسطه گونه های بهشتیان را ببوسند.
با آمدنت، عشق به مهمانی خانه های فراموش شده می رود و سقف خانه ها ستاره پوش می شوند.
می ترسم از ان لحظه
که عمرم به سر آید
مهتاب رخت بعد غروبم به در آید
می ترسم از
آن دم که بیایی و نباشم
جان از بدنم رفته و عمرم به سر آید
می خوانمت ای
یار ز صبح ازلی
آه از دل خونم زغم هجر برآید
در راه تو من
منتظرم تا که بیایی
از گل وصل رخت بهره دلم کی ثمر آید
بر دامن تو
رشته دل را چو ببستم
کی مهر رخت از پس پرده به در آید
جز هجر تو
اندر دل من هیچ غمی نیست
کی می شود از سینه غم هجر برآید
هر سو نگرم
از تو و از وصل بگویند
کی می شود این فصل فراق تو سرآید
از باغ غمت
لاله چو بسیار بچیدیم
کی می شود اندر دل ما لاله وصل تو برآید
هـــر صبح جمعـــه
منــــاجات الشاکــــرین
جــــای نــــدبــه را خـــــواهد گـــــرفت...
اگــــر تـــو بیــایی...
بیــــا کـــه چشــمان ِ مـــا منتــظر قــدم هــای ســبز تـــوســت ....
سلام. فوق العاده زیبا بود ...
اللهم عجل لولیک الفرج
ممنون که سر زدین