بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

باده در جام

و خداوند بفرمود حسیـن !

کربلا میوه ی غم می چینی

پسرت را وسط گله ی گرگ

اربا اربا شده اش می بینی

اربا اربا شده یعنی اینکه ؛

استخوانهای به هم ساییده

تکه های متلاشی شده...آه

مثل تسبیح ز هم پاشیده

کربلا...روز عطش...ظهری گرم

پیرمردی که غمین افتاده

پدری روی دو زانو گریان

پسری روی زمین افتاده...

و حسین گریه کنان گفت علی

آسمان دود شده در نظرم

اینهمه زخم چرا در تن توست؟

حمزه ی لشکر من ای پسرم !

آه برخیز که با هم برویم

تو که از حال پدر آگاهی

این چنینی که ز هم بگسستی

به گمانم که عبا می خواهی

نفس خسته عیسی فقط عباس است
ذکر جادویی موسی فقط عباس است
سر در قلعه یوسف ز طلا بنوشتند
همه دیوانه و لیــلا فقط عباس است
از دو دست کرمش حاتمیان می گویند
ما گداییم که آقا فقط عباس است
عرشیان لحظه به لحظه به علی می گفتند
مرهـم سیــنه زهرا فقط عباس است
وسط صحبت خود اهل جنان دم زده اند
همگی ساحل و دریا فقط عباس است
رجز عمه سادات میان دشمن :
ما همه تشنه و ســقا فقط عباس است

باده در جام مهیاست بیا تا برویم

میکده منتظر ماست بیا تا برویم

رد دعوت عین کفر است به آئین وفا

دوش ساقی خود ز من خواست بیا تا برویم

بی رخش هرچه بنوشیم همه باد فناست

اصل هستی به تماشاست بیا تا برویم

حیف باشد که نبینیم رخ همچو مهش

وه که چه مهوش و زیباست بیا تا برویم

محفل رقص و نشاط است در آن خانه به پا

بانگ مطرب به هوا خاست بیا تا برویم

فرصت از دست مده وقت تامل نبُود

خود ساقی است که برخاست بیا تا برویم

اگر از غصه و ماتم به ستوه آمد ه ای

میِ او قاتل غم هاست بیا تا برویم

جرعه ای گر بزنی تا به ابد مست شوی

وای آن می چه گواراست بیا تا برویم

گر چه ما بی خبر از راه ِ سوی میکده ایم

روشنی از دور پیداست بیا تا برویم

من و می از کف ساقی نشود باور من

گرچه چون خواب و چو رویاست بیا تا برویم

محتسب تشنه ی ویران شدن میکده هاست

تا که آن میکده برجاست بیا تا برویم

این شب شور و طرب را تو غنیمت بشمار

که خبر دار ز فرداست بیا تا برویم

بین ز زور مِی مرد افکن آن ساقی مست

نعره و هلهله برپاست بیا تا برویم

شب خاموشی و لب دوختن امشب نبُود

چون که در میکده غوغاست بیا تا برویم

تا سحرگاه می و باده روا شد زیرا

ساقی امشب خود سقاست بیا تا برویم

گرچو کافر شده ای ترس مکن از دوزخ

جنت حسرت به دلِ ماست بیا تا برویم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد