بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

ولادت حضرت محمد(ص).1393

پیامبر صلی الله علیه و آله :

النَّظَرُ فی ثَلاثَةِ أشیاءٍ عِبادَةٌ : النَّظَرُ فِی وَجهِ الوالِدَینِ و فِی المُصحَفِ و فِی البَحرِ  

نگاه کردن به سه چیز عبادت است : به صورت پدر و مادر ، به قرآن و به دریا .

..................................................

قُلِ الحَقَّ و لاتأخُذکَ فِی اللّه ِ لَومَةُ لائمٍ

حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گرى نهراس

..................................

وَاللّه ُ یُحِبُّ إغاثَةَ اللَّهفانِ 

خداوند کمک به اندوهگین و یارى خواه را دوست دارد .

..................................

من عالَ یَتیما حَتّى یَستَغنِیَ أوجَبَ اللّه ُ لَهُ بِذلکَ الجَنَّةَ

هر کس یتیمى را سرپرستى کند تا بى نیاز شود ، خداوند ، در برابر ، بهشت را بر او واجب مى کند .

سالها بی تو درختان زمین بار نداشت

باغ با پنجره ای وعده ی دیدار نداشت

رود می رفت و فقط حسرت دریا می خورد

باد می آمد و رنگ رخ گلزار نداشت

آسمان در قُرق دسته ی کرکس ها بود

روح آزاده ی پرواز هوادار نداشت

شهر در سلطه ی زیبایی زنگی ها بود

سال تا سال به آئینه کسی کار نداشت

کورها در همه سو راه نشان می دادند

بود اگر قافله ای قافله سالار نداشت

شحنه از سفره ی پر رونق دزدان می خورد

مزدی آزادگی مرد به جز دار نداشت

تو نبودی که ببینی رمه سرگردان بود

گرگ این قصّه ی پر غصّه خودِ چوپان بود

بادی از بادیه آرام به خاور می رفت

آتش حوصله ی فارسیان سر می رفت 

کاخ، دیوار به دیوار ترک بر می داشت

آب، دریاچه به دریاچه فروتر می رفت

بلبلی مأذنه در مأذنه می داد اذان

میخکی آرام آرام به منبر می رفت

عطر یاقوت حجازی به یمن می بارید

رنگ گل از سفر مکه به قمصر می رفت

رنگ، در باغ رها می شد و گل می رقصید

عطر، از پنجره می آمد و از در می رفت

عشق می گفت بخوان و تو غزل می خواندی

روح، در قالب کلمات معطّر می رفت

«عشق باریده ست باریده ست گل باریده ست

از در قونیه تا طرقبه مُل باریده ست»

می روی درک کنی شور پرستوها را

تا فراموش کنی غربت این سو ها را

ماه خوابید به جای تو در این بستر تا

نقش بر آب کند حیله ی راسو ها را

راهی شهر بهارانی و با هر گامی

بیشتر می شنوی رایحه ها، بوها را

گرم، هر نخل به تو دست تکان داد و ببین

آخرین بدرقه ی نازک آهوها را

شهر، برخاسته با شور خوشامدگویی

چه ستبرند ببین شوکت باروها را

می سپاری به نسیم و همه دل می سپرند

بیرق «باد به هم ریخته» ی موها را

مردم شهر از امروز بهاری دارند

خوش به حال همه شان دل به چه یاری دادند!

هرکس که به کف از تو براتی دارد

در روز جزا راه نجاتی دارد

جاری است همیشه نام تو در صلوات

نام تو شنیدن صلواتی دارد

***

ای دوست برای دل براتی بفرست

در ظلمت غم آب حیاتی بفرست

خواهی که خدا بر تو فرستد صلوات

بر احمد و آلش صلواتی بفرست

***

ای دوست اگر حُسن صفاتی داری

گنجینۀ نور و برکاتی داری

مجذوب ولایت علی خواهی شد

هرگاه که ذکر صلواتی داری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد