بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

سلام بر حضرت علی اصغر(ع).93


 اصغر که به چهره ز عطش رنگ نداشت
 یارای سخن با من دلتنگ نداشت

 یا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ی من
 شد کشته‌ی ظلم و با کسی جنگ نداشت

علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ که نه آبی در خیمه‌ها بود تا وی را سیراب کنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت که به وی دهد.

 امام(ع) قنداقه‌ی علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمی‌کنید بر این طفل ترحم نمایید ... »

 اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنی‌اسد (که گفته شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام(ع) به خون رنگین شد... سر کوچک و گردن ظریف طفل شیرخواره از بدن جدا شده بود...


شیرخوار حسینی

..................................

اگر دین ندارید لااقل جوانمرد باشید

........................................

کربـلا آتش به جــــــان آسمانـــــها مـــــی زند

کودک بی شیـــــــــــر را بر دست بابا می زند

شیرخــــــــــواره آمده میــــــــدانُ تیرُ حــــرمله

طعنه بر حرف حسین و مشکِ سقا می زند

گوش تا گوش گلـــو را با ســــه شعبه می درد

می کند شرمنده بـــابــــــــا را پسر را می زند

خونِ مظلومی اصغر مــــی رود بالا و عــــــرش

بر سر و صورت شبیه سینـــــــــه زنها می زند

گــــــــردنی باقی نمانــــــده ســــر نگهدار پدر

دست خود آرام جای گردنش جـــــــــا می زند

پشت خیمه قبر می سازد ولی دشمن سرش

عاقبت بر روی نی های تماشــــــــــــــــا می زند

با تماشای سر اصغـــــــــــــر به روی نی، رباب

ناله های العجل پیــــــــــدا و پنهـــــان می زند

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم ...به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم

خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب

نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی

پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب

لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام

آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب

من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود

خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب

محتشم با گریه " کل یوم عاشورا " بخوان

روضه ای از تشنگی و مادر و لالا.. بخوان

از کمان و تیر تیز و حرمله با ما بگو

 " لافتی الا علی اصغر" برای ما بخوان

باغ می سوزد در آتش ای دریغا آب نیست
فصل بی تابی است اینجا غنچه ها را تاب نیست
یک نیستان ناله می جوشد از این دشت بلا
یک چمن گل می رود از دست، اما آب نیست
بانگ هل من ناصر من بی جواب است ای دریغ
در طواف خیمه ها لبیکی از اصحاب نیست
در حریم عشق تنها مانده یک شش ماهه گل
کز شرار تشنه کامی خرّم و شاداب نیست
ای همای آسمان پرواز من با من بیا
جز تو دیگر تشنه ی وصلی در این محراب نیست
گز کسی بر رویت ای گل شبنم آبی نزد
دیده بگشا گوهر اشک آنقدر نایاب نیست
گاه احرام آمد و نزدیک شد میقات وصل
غنچه ی نشکفته ام برخیز وقت خواب نیست
می برم شاید بسوزد بر تو قلب آفتاب
گر چه می بینم به رویت رنگ چون مهتاب نیست
می کنند آهسته نجوا برگ ها در گوش هم
ای گل زهرا گلوی نازکت را تاب نیست
ظلم این نامحرمان ما را از او محروم ساخت
ور نه بی مهر و وفایی در مرام آب نیست