امام صادق علیه السلام :
عَظِّموا کِبارَکُم و صِلُوا أرحامَکُم
سال خوردگان خود را بزرگ بدارید و صله ارحام به جاى آرید .
.................................................
إنَّ خَیرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لأِبنائِهِم الأدَبُ لاَ المالُ
بهترین ارثى که پدران براى فرزندان باقى مى گذارند ، ادب است نه ثروت .
...................................................
مَن أرادَ اللّه ُ بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلامو حُبَّ زیارَتِهِ
کسى که خدا خیرخواه او باشد ، محبّت حسین و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد .
پیامبر صلی الله علیه و آله :
النَّظَرُ فی ثَلاثَةِ أشیاءٍ عِبادَةٌ : النَّظَرُ فِی وَجهِ الوالِدَینِ و فِی المُصحَفِ و فِی البَحرِ
نگاه کردن به سه چیز عبادت است : به صورت پدر و مادر ، به قرآن و به دریا .
..................................................
قُلِ الحَقَّ و لاتأخُذکَ فِی اللّه ِ لَومَةُ لائمٍ
حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گرى نهراس
..................................
وَاللّه ُ یُحِبُّ إغاثَةَ اللَّهفانِ
خداوند کمک به اندوهگین و یارى خواه را دوست دارد .
..................................
من عالَ یَتیما حَتّى یَستَغنِیَ أوجَبَ اللّه ُ لَهُ بِذلکَ الجَنَّةَ
هر کس یتیمى را سرپرستى کند تا بى نیاز شود ، خداوند ، در برابر ، بهشت را بر او واجب مى کند .
سالها بی تو درختان زمین بار نداشت
باغ با پنجره ای وعده ی دیدار نداشت
رود می رفت و فقط حسرت دریا می خورد
باد می آمد و رنگ رخ گلزار نداشت
آسمان در قُرق دسته ی کرکس ها بود
روح آزاده ی پرواز هوادار نداشت
شهر در سلطه ی زیبایی زنگی ها بود
سال تا سال به آئینه کسی کار نداشت
کورها در همه سو راه نشان می دادند
بود اگر قافله ای قافله سالار نداشت
شحنه از سفره ی پر رونق دزدان می خورد
مزدی آزادگی مرد به جز دار نداشت
تو نبودی که ببینی رمه سرگردان بود
گرگ این قصّه ی پر غصّه خودِ چوپان بود
بادی از بادیه آرام به خاور می رفت
آتش حوصله ی فارسیان سر می رفت
کاخ، دیوار به دیوار ترک بر می داشت
آب، دریاچه به دریاچه فروتر می رفت
بلبلی مأذنه در مأذنه می داد اذان
میخکی آرام آرام به منبر می رفت
عطر یاقوت حجازی به یمن می بارید
رنگ گل از سفر مکه به قمصر می رفت
رنگ، در باغ رها می شد و گل می رقصید
عطر، از پنجره می آمد و از در می رفت
عشق می گفت بخوان و تو غزل می خواندی
روح، در قالب کلمات معطّر می رفت
«عشق باریده ست باریده ست گل باریده ست
از در قونیه تا طرقبه مُل باریده ست»
می روی درک کنی شور پرستوها را
تا فراموش کنی غربت این سو ها را
ماه خوابید به جای تو در این بستر تا
نقش بر آب کند حیله ی راسو ها را
راهی شهر بهارانی و با هر گامی
بیشتر می شنوی رایحه ها، بوها را
گرم، هر نخل به تو دست تکان داد و ببین
آخرین بدرقه ی نازک آهوها را
شهر، برخاسته با شور خوشامدگویی
چه ستبرند ببین شوکت باروها را
می سپاری به نسیم و همه دل می سپرند
بیرق «باد به هم ریخته» ی موها را
مردم شهر از امروز بهاری دارند
خوش به حال همه شان دل به چه یاری دادند!
هرکس که به کف از تو براتی دارد
در روز جزا راه نجاتی دارد
جاری است همیشه نام تو در صلوات
نام تو شنیدن صلواتی دارد
***
ای دوست برای دل براتی بفرست
در ظلمت غم آب حیاتی بفرست
خواهی که خدا بر تو فرستد صلوات
بر احمد و آلش صلواتی بفرست
***
ای دوست اگر حُسن صفاتی داری
گنجینۀ نور و برکاتی داری
مجذوب ولایت علی خواهی شد
هرگاه که ذکر صلواتی داری
ابریست دلم که رو به ماه آوردهاست
رو سوی تو با روی سیاه آوردهاست
ای ضامن عشق ! ضامن آهو ! آه
گرگی به نگاهتان پناه آوردهاست
هرکس چیز آزار دهنده اى را از راه مسلمانان بردارد ، خداوند پاداش قرائت چهارصد آیه را ، که براى هر آیه ده حسنه است ، در نامه اعمال او مى نویسد .
....................................
پیامبر صلی الله علیه و آله :
قُلِ الحَقَّ و لاتأخُذکَ فِی اللّه ِ لَومَةُ لائمٍ
حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گرى نهراس .
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و روزها زغمش مویه میکنم
تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبانه ازسر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم
بس که از آه، دل
شعله ورت می سوزد
با تماشای تو قلب پدرت
می سوزد
ای جگرگوشه ی من شعله مزن بر
جگرم
جگرم سوخت ز بس که جگرت می
سوزد
زودتر از همه پیش پدرت می
آیی
زودتر از همه شمع سحرت می
سوزد
زیر پرهای تو آرام گرفتم
بابا
حیف از آن روز که تو بال و پرت می
سوزد
بعد من هر چه بلا هست سرت می
آید
بعد من وای که پا تا به سرت می
سوزد
گاه در کوچه ای از درد زمین می
افتی
گاه از دست کسی چشم ترت می
سوزد
گاه در پشت در خانه ی خود می
نالی
چشم وا می کنی و دور و برت می
سوزد
یک طرف دست تو در پای علی می
شکند
یک طرف دخترکت پشت سرت می
سوزد
از صدای تو در آن شعله علی می
فهمد
که اگر فضّه نیاید پسرت می
سوزد
امام حسن علیه السلام : مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ ، مَحَقَ کَرَمَهُ
امام حسن علیه السلام :
هر کس احسان هاى خود را برشمرد ، بخشندگى خود را تباه کرده است .
دختر بدرالرجا امشب سه جا دارد عزا
گاه می گوید پدر گاهی پسر گاهی رضا
گاه او اندر مدینه روی قبر مصطفی
گاه اندر بقیع بر روی قبر مجتبی
گاه می گوید حسن ای کشته ی زهر جفا
گاه اندر خراسان بر سر قبر رضا
.................................................................................
خورشید به سوگ مصطفی می گرید
مهتاب به حال مجتبی می گرید
در مشهد ما چه کربلایی بر پاست
قومی به شهادت رضا می گرید