بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

ولادت امام صادق(ع).93

امام صادق علیه السلام :

عَظِّموا کِبارَکُم و صِلُوا أرحامَکُم 

سال خوردگان خود را بزرگ بدارید و صله ارحام به جاى آرید .

.................................................

إنَّ خَیرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لأِبنائِهِم الأدَبُ لاَ المالُ 

بهترین ارثى که پدران براى فرزندان باقى مى گذارند ، ادب است نه ثروت .

...................................................

مَن أرادَ اللّه ُ بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فی قَلبِهِ حُبَّ الحُسَینِ علیه السلامو حُبَّ زیارَتِهِ 

کسى که خدا خیرخواه او باشد ، محبّت حسین و شوق زیارتش را در دل او مى اندازد .


مهر آل فاطمه در خون ماست
از نخست خلقت این قانون ماست
شیعه از آغاز خلقت حیدری‌ست
شیعه تا صبح قیامت جعفری‌ست
................................
عترت به تو می بالد و قرآن به تو نازد
نازند به ایمان همـه، ایمـان به تو نازد
علم و ادب و حکمت و عرفان به تو نازد
والله قسـم، داور منـان بـه تــو نازد


ولادت حضرت محمد(ص).1393

پیامبر صلی الله علیه و آله :

النَّظَرُ فی ثَلاثَةِ أشیاءٍ عِبادَةٌ : النَّظَرُ فِی وَجهِ الوالِدَینِ و فِی المُصحَفِ و فِی البَحرِ  

نگاه کردن به سه چیز عبادت است : به صورت پدر و مادر ، به قرآن و به دریا .

..................................................

قُلِ الحَقَّ و لاتأخُذکَ فِی اللّه ِ لَومَةُ لائمٍ

حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گرى نهراس

..................................

وَاللّه ُ یُحِبُّ إغاثَةَ اللَّهفانِ 

خداوند کمک به اندوهگین و یارى خواه را دوست دارد .

..................................

من عالَ یَتیما حَتّى یَستَغنِیَ أوجَبَ اللّه ُ لَهُ بِذلکَ الجَنَّةَ

هر کس یتیمى را سرپرستى کند تا بى نیاز شود ، خداوند ، در برابر ، بهشت را بر او واجب مى کند .

سالها بی تو درختان زمین بار نداشت

باغ با پنجره ای وعده ی دیدار نداشت

رود می رفت و فقط حسرت دریا می خورد

باد می آمد و رنگ رخ گلزار نداشت

آسمان در قُرق دسته ی کرکس ها بود

روح آزاده ی پرواز هوادار نداشت

شهر در سلطه ی زیبایی زنگی ها بود

سال تا سال به آئینه کسی کار نداشت

کورها در همه سو راه نشان می دادند

بود اگر قافله ای قافله سالار نداشت

شحنه از سفره ی پر رونق دزدان می خورد

مزدی آزادگی مرد به جز دار نداشت

تو نبودی که ببینی رمه سرگردان بود

گرگ این قصّه ی پر غصّه خودِ چوپان بود

بادی از بادیه آرام به خاور می رفت

آتش حوصله ی فارسیان سر می رفت 

کاخ، دیوار به دیوار ترک بر می داشت

آب، دریاچه به دریاچه فروتر می رفت

بلبلی مأذنه در مأذنه می داد اذان

میخکی آرام آرام به منبر می رفت

عطر یاقوت حجازی به یمن می بارید

رنگ گل از سفر مکه به قمصر می رفت

رنگ، در باغ رها می شد و گل می رقصید

عطر، از پنجره می آمد و از در می رفت

عشق می گفت بخوان و تو غزل می خواندی

روح، در قالب کلمات معطّر می رفت

«عشق باریده ست باریده ست گل باریده ست

از در قونیه تا طرقبه مُل باریده ست»

می روی درک کنی شور پرستوها را

تا فراموش کنی غربت این سو ها را

ماه خوابید به جای تو در این بستر تا

نقش بر آب کند حیله ی راسو ها را

راهی شهر بهارانی و با هر گامی

بیشتر می شنوی رایحه ها، بوها را

گرم، هر نخل به تو دست تکان داد و ببین

آخرین بدرقه ی نازک آهوها را

شهر، برخاسته با شور خوشامدگویی

چه ستبرند ببین شوکت باروها را

می سپاری به نسیم و همه دل می سپرند

بیرق «باد به هم ریخته» ی موها را

مردم شهر از امروز بهاری دارند

خوش به حال همه شان دل به چه یاری دادند!

هرکس که به کف از تو براتی دارد

در روز جزا راه نجاتی دارد

جاری است همیشه نام تو در صلوات

نام تو شنیدن صلواتی دارد

***

ای دوست برای دل براتی بفرست

در ظلمت غم آب حیاتی بفرست

خواهی که خدا بر تو فرستد صلوات

بر احمد و آلش صلواتی بفرست

***

ای دوست اگر حُسن صفاتی داری

گنجینۀ نور و برکاتی داری

مجذوب ولایت علی خواهی شد

هرگاه که ذکر صلواتی داری

شهادت امام رضا(ع).1393


وای مادر مددی کن جگرم می‌سوزد
که نه تنها جگرم پا به سرم می‌سوزد
زهر اثر کرده به زانو و ستون فقرات
جگرم پاره شده تا کمرم میسوزد
کسی آید ز وفا چشم جوادم گیرد
پیکرم پیش نگاه پسرم می‌سوزد
همره هر نفسم خون ز لبم می‌پاشد
تار میبینم و چشمان ترم می‌سوزد
چون مقطع شده حرفم ، پی اخبار ولا
دود می‌گویم و بر لب جگرم می‌سوزد
..............................................................................................
امام رضا علیه السلام :پاکیزگى از اخلاق پیامبران است .
..............................................................
امام رضا علیه السلام :اگر بر حسین بگریى ، چندان که اشک هایت بر گونه ات جارى شود ، خداوند تمام گناهانت را مى آمرزد


آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود
در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجره‌ای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبی‌های جد بی سرش بود
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد و لحظۀ آخر برش بود
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
باید جوانان بنی هاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند


ز داغ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمام بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبان مرا کودکم ولی
از تشنگی، لب ترم آتش گرفته است
پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر
از آه آهِ آخرم آتش گرفته است
حالا کبوتران به غمم گریه میکنند
از بال و پر زدن،  پَرم آتش گرفته است
امشب تمام حجره ی من کربلا شده
یک جرعه آب ، حنجرم آتش گرفته است
امشب دوباره خیمه ی آتش گرفته را
میبینم و سراسرم آتش گرفته است
سر ها به روی نیزه و سرنیزه ها به تن
یک دشت در برابرم آتش گرفته است
فریاد دختری ز دل خیمه میرسد
عمه کمک که معجرم آتش گرفته است


ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود
معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است
یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود
از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهای کوچه سرش را گرفته بود
تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت
از درد بی امان، کمرش را گرفته بود
چشم انتظار دیدن روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود
بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود
افتاد یاد جدّ غریبی که خواهرش ...
... در بین قتلگه خبرش را گرفته بود
دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت
از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود
وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد
خلخال دختری نظرش را گرفته بود

ضامن آهو

ابریست دلم که رو به ماه آورده‌است
رو سوی تو با روی سیاه آورده‌است
ای ضامن عشق ! ضامن آهو ! آه
گرگی به نگاهتان پناه آورده‌است


صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت قابل توجهی به دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا (ع) که اتفاقاً در آن حوالی حضور داشت می‌اندازد. صیاد که می‌رود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا (ع) مواجه می‌شود، ولی صیاد چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌دانست، در مطالبه و استرداد آهو پافشاری می‌کند. امام حاضر می‌شود، مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمی‌پذیرد و به عرض می‌رساند: الا و بالله، من همین آهو را که حق خودم است، می‌خواهم و نه غیر آن را ... و آن وقت آهو به زبان می‌آید و سخن گفتن آغاز می‌کند و به عرض امام می‌رساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنه‌اند و چشم به‌راه‌اند که بروم شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این شکارچی بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچه هایم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم.
امام رضا (ع) هم ضمانت آهو را نزد شکارچی کرد و خود را به صورت گروگان در اختیار وی قرار داد. آهو رفت و به‌ سرعت بازگشت و خود را تسلیم شکارچی کرد. شکارچی که این وفای به عهد را می‌بیند، منقلب می‌گردد و آن گاه متوجه می‌شود که گروگان او، علی بن موسی الرضا است. بدیهی است فوراً آهو را آزاد می‌کند و خود را به دست و پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. حضرت نیز مبلغ قابل توجهی به او می دهد و تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‌کند و صیاد را خوشدل روانه می‌سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‌داند، اجازه مرخصی می‌طلبد و به سراغ لانه و بچه های خود می‌ رود

فراق پدر

پیامبر صلی الله علیه و آله : مَن أماطَ عَن طَریقِ المُسلِمینَ مایُؤذِیهِم ، کَتَبَ اللّه ُ لَهُ أجرَ قِراءَةَ أربَعمِائةِ آیةٍ کُلُّ حَرفٍ مِنها بِعَشرِ حَسَناتٍ

هرکس چیز آزار دهنده اى را از راه مسلمانان بردارد ، خداوند پاداش قرائت چهارصد آیه را ، که براى هر آیه ده حسنه است ، در نامه اعمال او مى نویسد .

....................................
پیامبر صلی الله علیه و آله :

قُلِ الحَقَّ و لاتأخُذکَ فِی اللّه ِ لَومَةُ لائمٍ 

حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گرى نهراس .


در ماتم فراق پدر گریه میکنم

همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم 

شب ها و روزها زغمش مویه میکنم

تا آخرین  توان بصر گریه میکنم 

خواب شبانه ازسر زهرا پریده است

مانند شمع تا به سحر گریه میکنم 

داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر

با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم


بس که از آه، دل شعله ورت می سوزد
با تماشای تو قلب پدرت می سوزد
ای جگرگوشه ی من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بس که جگرت می سوزد
زودتر از همه پیش پدرت می آیی
زودتر از همه شمع سحرت می سوزد
زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا
حیف از آن روز که تو بال و پرت می سوزد
بعد من هر چه بلا هست سرت می آید
بعد من وای که پا تا به سرت می سوزد
گاه در کوچه ای از درد زمین می افتی
گاه از دست کسی چشم ترت می سوزد
گاه در پشت در خانه ی خود می نالی
چشم وا می کنی و دور و برت می سوزد
یک طرف دست تو در پای علی می شکند
یک طرف دخترکت پشت سرت می سوزد
از صدای تو در آن شعله علی می فهمد
که اگر فضّه نیاید پسرت می سوزد

شهادت امام حسن مجتبی(ع).93

امام حسن علیه السلام : مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ ، مَحَقَ کَرَمَهُ

امام حسن علیه السلام :

هر کس احسان هاى خود را برشمرد ، بخشندگى خود را تباه کرده است .

دختر بدرالرجا امشب سه جا دارد عزا

گاه می گوید پدر گاهی پسر گاهی رضا

گاه او اندر مدینه روی قبر مصطفی

گاه اندر بقیع بر  روی قبر مجتبی

گاه می گوید حسن ای کشته ی زهر جفا

گاه اندر خراسان بر سر قبر رضا

.................................................................................

خورشید به سوگ مصطفی می گرید

مهتاب به حال مجتبی می گرید

در مشهد ما چه کربلایی بر پاست

قومی به شهادت رضا می گرید