اصغر که به چهره ز عطش رنگ نداشت
یارای سخن با من دلتنگ نداشت یا رب! تو گواه باش، ششماههی من
شد کشتهی ظلم و با کسی جنگ نداشت
علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ که نه آبی در خیمهها بود تا وی را سیراب کنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت که به وی دهد.
امام(ع)
قنداقهی علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشکر یزید
ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمیکنید بر این طفل ترحم نمایید
... »
اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی
رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند
رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنیاسد (که گفته
شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت.
ناگاه دستان و سینه امام(ع) به خون رنگین شد... سر کوچک و گردن ظریف طفل
شیرخواره از بدن جدا شده بود...
