بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

حدیث گل و یاس


زهرا حدیث سرو و گل و یاس و لاله بود

در لحظه ى وفات فقط هجده ساله بود

صد ها هزار بهار فداى آن مادرى شود

کو بهر عرشیان کلام خوشش چون رساله بود

او مادر تمام شهیدان هستى است

چون مادرى حسن و حسینش حواله بود

صدها هزار فرشته و حورى به گرد عرش

محو خطاب بهشتى آن نیکو خصاله بود

قسمت ز روز الستش بشد على

بر خوان این فلک على به وجودش نواله بود

او چون به پاى امام زمان خودش نشست

اول شهیده ى راه امیر العقاله بود

زهرا چقدر عظیم است که حیدر درون غم

تنها گشایش دلش نگه به بانوى نیکو خصاله بود

جانم فداى همسر و آن مادری که تا ابد

هر جا ز وصف حسن او قال و مقاله بود

گردد جهان فداى شما بانوى مهر و ماه

چون از شما به جهان " رها" عطر خوش آلاله بود...

فاطمیه,1394


نمی دانی ز نامحرم کتک خوردن چه سخت است

نمی دانی ز درد رو نخوابیدن چه سخت است

اگر گویند آتش بی حیا باشد عجب نیست

نمی دانی که در پشت دری بودن چه سخت است

چه کس زیر لگد دیده،که گلبرگ شقایق تاب آرد

شکست استخوان سینه بشنودن چه سخت است

اگر میخی رود در سینه نرگس چه باک است

زسینه پیش طفلان خون تراویدن چه سخت است

اگر خیبر شکن از جاکند خیبر عجب نیست

به شب وقت کفن آهسته نالیدن چه سخت است

حق پیغمبراسلام ادا شدآخر

حمله بر خانه ی ناموس خداشدآخر

تاکه ازکوثریک آیه جدا شد آخر

پشت در محسن شش ماهه فداشدآخر

تماشایت کنم

خدای من !

اگر به سویِ تو آمدم به این امید که مرا

از آتشِ جهنم نجات دهی ، پس بگذار در آتشِ جهنم بسوزم

و اگر به سوی تو آمدم به این امید که نشاطِ بهشت را نصیبم سازی

پس بگذار درهای بهشت برویم بسته بماند

ولی اگر به سویِ تو آمدم ، فقط به خاطرِ تو ای خدای من

مرا از خود نران و از من حمایت کن

بلکه بتوانم با زیبایی ابدی تو ، برایِ همیشه و تاابد

در ارتباط باشم


پروردگارا اگر روزی اراده کردی من را از خود برانی

کسی مانند خودت به من بده

چون جز تو کسی را نمیخواهم...

....................................................

آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم

من نمیخواهم،بیا ساقی تماشایت کنم

بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن

کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم . . .

.....................................................................

الهی

تو را میخوانم که بهترینها هستی

پس به بهترینهایم بهترینها را عطاکن . . .

.......................................................................

خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم ، اما نشانم نده

مهربانا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد . .

فرش عبور

ای کاش دلم فرش عبورت گردد

یک روز شرفیاب حضورت گردد

تاریخ ولادتت شود زیباتر

این جمعه اگر روز ظهورت گردد


به هر بهانه دلم میل یار دارد و بس

هوای دیدن روی نگار دارد و بس

جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت

به وصل روی تو عاشق بهار دارد و بس

مزن به رویم اگر دست من شده خالی

مکن گله که : غلامم شعار دارد و بس

اگر زمانه به طعنه ردم کند غم نیست

که نوکرت دو جهان با تو کار دارد و بس

کرم نما و قدم رنجه کن در این دل ما

که باغ ما دو روان چشمه سار دارد و بس

تمام هستی من مایه سوز عشق تو شد

ولی دوباره هوای قمار دارد و بس

دگر به آینه دل تو را نمیبینم

که صحن آینه گرد و غبار دارد و بس

خدا بدون رضایت مرا نمیخواهد

گدا به نام کریم اعتبار دارد و بس

زمین کرببلا وعده گاه نوکر‌هاست

که درحریم حسین دل، قرار دارد و بس

گفت:محمد, mohammad rasool allah


تاریک بود شب - شب ظلمت - اما ستاره گفت: محمد

نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محمد

پرسیدم از ستوده‌ی انجیل، راهب رسید و گفت: محمد

بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محمد

بعدش گذاشت گوشه‌ی لب‌ها خالی سیاه و گفت: محمد

بعدش نشست وسیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محمد 

آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محمد

هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخه‌ی وجود محمد

غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محمد

حتی میان سنگ ثمر داد آن دانه‌ای که کاشت محمد

در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محمد

الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محمد

زیبایی بهشت و نورش، تعبیر خُلق توست محمد!

اما به نام توست در این شهر صد دین نادرست محمد!

معراج... mohammad rasool allah


کریم السجایا جمیل الشیم
نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل
امین خدا، مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر
امام الهدی، صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست
همه نورها پرتو نور اوست
یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانهٔ چند ملت بشست
چو عزمش برآهخت شمشیر بیم
به معجز میان قمر زد دو نیم
چو صیتش در افواه دنیا فتاد
تزلزل در ایوان کسری فتاد
به لاقامت لات بشکست خرد
به اعزاز دین آب عزی ببرد
نه از لات و عزی برآورد گرد
که تورات و انجیل منسوخ کرد
شبی بر نشست از فلک برگذشت

به تمکین و جاه از ملک برگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند
که در سدره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیت‌الحرام
که ای حامل وحی برتر خرام
چو در دوستی مخلصم یافتی
عنانم ز صحبت چرا تافتی؟
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سر مو فراتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم
نماند به عصیان کسی در گرو
که دارد چنین سیدی پیشرو
چه نعت پسندیده گویم تورا؟
علیک السلام ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
خدایا به حق بنی فاطمه
که بر قول ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست و دامان آل رسول
چه کم گردد ای صدر فرخنده پی
ز قدر رفیعت به درگاه حی
که باشند مشتی گدایان خیل
به مهمان دارالسلامت طفیل
خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد
زمین بوس قدر تو جبریل کرد
بلند آسمان پیش قدرت خجل
تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل
تو اصل وجود آمدی از نخست
دگر هرچه موجود شد فرع تست
ندانم کدامین سخن گویمت
که والاتری زانچه من گویمت
تو را عز لولاک تمکین بس است
ثنای تو طه و یس بس است
چه وصفت کند سعدی ناتمام؟
علیک الصلوة ای نبی السلام