بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

می بخشد

حضرت زهرا(س):

نَحنُ وَسیلَتُهِ فِی خَلقِه وَ نَحنُ خاصَّتُه وَ مَحَلُّ قُدسِه وَ نَحنُ حُجَّتُه فی غَیبِه وَ نَحنُ وَرَثَهُ أنبیائِه؛

ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.


امام محمد باقر(ع):

فاطمه بانوى زنان بهشت است.

پسر فاطمه هر بار مرا می بخشد
با همین مرتبه صد بار مرا می بخشد
حال او بد شده از هر عمل ننگینم
با همان حالت بیمار مرا می بخشد
در نماز شب و در حالت استغفارش
با همان دیده ی بیدار مرا می بخشد
رحمت خاصِ خودش را به دلم تابانده
با همان رحمت سرشار مرا می بخشد
نقطه ای نور درون دل من بود، وَ او
به نوک سوزن پرگار مرا می بخشد
من حواسم به خودم پرت شد و مولایم
بخداوند که بسیار مرا می بخشد

دست خالی

حضرت زهرا (س) می‌فرمایند:
قال لی رسول اللّه (ص) أبشری یا فاطمه، المهدیّ منک.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به من فرمودند: ای فاطمه، تو را بشارت باد به اینکه حضرت مهدی (عج) از نسل توست.

من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو

سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو

رسول اللّه (ص) می‌فرمایند:
لاتقوم الساعه حتی یقوم القائم الحق منّا و ذلک حین یأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلک. اللّه اللّه عباد اللّه فأتوه و لو علی الثلج فانّه خلیفه اللّه عزّوجلّ و خلیفتی.
روز قیامت فرا نمی‌رسد مگر آنکه از بین ما، قائم حقیقی قیام نماید؛ و آن قیام، زمانی خواهد بود که خدای عزوجل او را اجازه فرماید. هرکس پیرو او باشد، نجات می‌یابد و هر که از فرمانش تخلف ورزد، هلاک می‌شود. ای بندگان خدا، خدا را، خدا را، بر شما باد که به نزدش آیید، اگرچه بر روی یخ و برف راه روید. زیرا او خلیفه خدای عزوجل و جانشین من است.

ولادت حضرت محمد(ص) و امام جعفر صادق(ع)

امام جعفر صادق (ع) :

امیرالمؤمنین علیه السلام  می فرمود : بهترین عبادت عفت است .


امام جعفر صادق (ع) :

عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست .


امام جعفر صادق (ع) :

پیامبر خدا فرمود :

هر که گناهی را برای خدا و ترس از او ترک کند خدا او را در روز قیامت خشنود گرداند


امام جعفر صادق (ع) :

شرافت مؤمن به شب زنده داری و عزتش به بی نیازی از مردم است .


امام جعفر صادق (ع) :

دنیا مانند آب دریاست که هر چه شخص تشنه از آن بیشتر آشامد ، تشنگیش بیشتر شود تا او را بکشد


امام جعفر صادق (ع) :

هر که به یک زندگی ساده از خدا راضی باشد خدا هم به عمل اندک او راضی شود .


امام جعفر صادق (ع) :

از جمله دوست داشتنی ترین اعمال نزد خدای متعال شادی رسانیدن به مؤمن است و سیر کردن او از گرسنگی ، یا رفع گرفتاری او یا پرداخت بدهیش


امام جعفر صادق (ع) :

پیامبر خدا فرموده است :

ای علی هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

زمین به لرزه درآمد،شکست کنگره ها

 رها شدند خلایق ز بند سیطره ها

 شبی که آتش آتشکده فروکش کرد

 شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها

 صدای همهمه ی موبدان زرتشتی

 هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها

 شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز

 شب وفات زمستان سرد دلهره ها

 دوباره نوروطراوت به خانه ها آمد

 نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها

ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش

منجمان ِ مسلمان ِ برق چشمانش

زانبیاء الهی که رفته تا معراج؟

به غیرازاو که ملائک شدند حیرانش

مقام بندگی اش را کسی نمی داند

پیمبران اولوالعزم مات ایمانش

بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت

نمازنیمه شب و شور صوت قرآنش

اویس های قرن را ندیده عاشق کرد

تبسم لب ِ داوودی ِ غزل خوانش

شفیع روز جزا گشت وحضرت حق داد

 به دست پاک محمد کلید رضوانش

شهادت امام حسن عسکری(ع)

پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش

پسری اشک فشان است به حال پدرش

پدری جام شهادت به لبش بوسه زده

پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش

پسری را که بود نبض دو عالم در دست

شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش

حسن العسکری از زهر جفا می سوزد

حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش

زهر افتاده به جانِ جگرم ، مهدی جان

لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان

که من از سوز جگر شعله ورم مهدی جان

قبل از آنی که به دل زهر اثر بُگذارد

کُشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان

لحظه ای نیست عزیزم که تَداعی نشود

وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان

قَدَح آب روان تا به لبم شد نزدیک

عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان

بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد

به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان

تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم

سر نورانی هجده قمرم مهدی جان

زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب؟

خونِ دل می چکد از چشم ترم مهدی جان

به دعای سَحَرِ گریه کنانِ جدّم

برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان

شهادت امام رئوف

و اینک در آخرین روز از ماه صفر در عزای هشتمین امام خوبی ها,ضامن آهو,امام غریب,امام رئوف,حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به سوگ می نشینیم:

ای امام رئوف,مدتیست که دلم آکنده عشق شماست ولی هنوز اذن حضورم نداده اید,شاید بدی ها در روزهایم زیاد خودنمایی کرده اند ولی آقا جان هنوز کنج این دل گوشه ای عشق شما زندانی شده و ستون های زندان جسم را به لرزه درآورده است.

آقا جان می شود روزی که دیگر روحم اسیر جسم نیست و از این زندان به سوی پروردگار مهربان خویش پر می کشد دستانم را بگیرید؟

آیا می شود؟

آقا جان یا علی بن موسی الرضا شاید به اندازه آهوی ضمانت شده از سوی شما ارزشی نداشته باشم ولی محتاجم به یک گوشه از نگاهتان در لحظه بی کسی ها(الهی آمین)

کنار سفره ی تو جا برای ماها نیست؟

مگر پناه دلی که شکسته اینجا نیست!

یقین قلبی ام اینجا مرا کشانده فقط

نگو که در حرم آقا برای من جا نیست

همین ورودی باب الجواد(ع) ما را بس

گدایی درِ تو غیر این که زیبا نیست

کبوتر حرمت هم دمش شفا بخش است

برای زنده دلی حاجتی به عیسی نیست

تو مهربانی بی وقفه داری ای آقا

نشد شبی که ببینم درِ حرم وا نیست

کسی که آمد و قبر تو را زیارت کرد

دلش خوش است که بعد از وفات تنها نیست

میان کفشداری حرم صفایی است

که در عبادت یکشنبه ی کلیسا نیست

به جذر و مد نگاه تو شاد وِ آرامم

دلم بدون پناهت همیشه طوفانیست

می روم بر درگه شاه کرم زاری کنم

می روم بهر دل دیوانه ام کاری کنم

چون گدایان می روم بی چیز و بی کس بر درش

گوشه ی چشمی گر اندازد جهانداری کنم

رحلت پدر,شهادت پسر


روزی که قلبم داغ دار مادرم بود
بابادلم خوش بود دستت برسرم بود
بابادلم خوش بود هستی در بر من
هستی همیشه هم پدرهم مادر من
هجده بهار زندگانی ام تو بودی
آری رسول مهربانی ام تو بودی
از ماه و خورشید و ستاره رو گرفتم
من سال ها با بودن تو خو گرفتم
مهمان هر روز سرایم ، نازنینم
باور نمی کردم که داغت را ببینم
من ماندم و یک کوه غم با بی قراری
باور نمی کردم که تنهایم گذاری
سنگ صبور فاطمه ، ای چاره سازم
فکری نکردی باغم وغصه چه سازم
بی مادری کافی نبود ای جان هستی؟
بارفتنت یک باره قلبم را شکستی
رفتی یتیمی شد نصیب دختر تو
مشکی به تن کرد دختر غم پرور تو

کم گریه کن که گریه امانت بریده است

گویا که وقت رفتن بابا رسیده است

حق داری از غمش به سر و سینه می زنی

چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است

در روز آخرش چه شده این چنین نبی

جز اهل بیت تو ز همه دل بریده است

بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند

اشکش برای هر دو ز غم ها چکیده است

برگو که مرتضی چه شنیده کنار او

رنگش چنین ز طرح مسائل پریده است

این جا همه برای شما گریه می کنند

چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است

این روزها به پشت در خانه ات مرو

گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است

جان حسین و جان حسن جان مرتضی

کم گریه کن که گریه امانت بریده است

ذکر ورود به حرم یار ، مجتباست
سبط عزیز احمد مختار ، مجتباست
بعد از علی امام وفادار ، مجتبی است
تنها وصی حیدر کرار ، مجتباست
عباس هم به دست حسن مرد رزم شد
استاد فن رزم علمدار ، مجتباست
جنگ جمل به دست حسن ختم گشته است
از قاتلان لشگر کفار ، مجتباست
برتن زره نکرده به مانند مرتضی
وقت نبرد مرد جگر دار ، مجتباست
از لطف اوست اشک دو چشم حسینیان
در مجلس حسین ، میاندار ، مجتباست
بازار عشق گرم و تو سردی ، عجیب نیست ؟
بفروش جان خود که خریدار ، مجتباست

حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است
نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است
مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی
ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است
نه فقط عالم شیعه به حسن می‌نازد
شور در عالم بالاست حسن را عشق است
یل صفین و جمل یکه سوار عرب است
رجز حضرت سقاست حسن را عشق است
به خداوند قسم عشق جگر میخواهد
جگرسوخته زیباست حسن را عشق است
مانده در خانه غریب و بین یک شهر غریب
چقدر بی کس و تنهاست حسن را عشق است