بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.
بانوی بی نشان

بانوی بی نشان

حضرت زهرا(س): هر که بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام کند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند.

عید مبعث

از حرا آیات رحمان و رحیم آمد پدید                        یا نخستین حرف قرآن کریم آمد پدید

صوت اقرأ بسم ربک مى‌رسد بر گوش جان               یا که از کوه حرا خُلق عظیم آمد پدید

بانگ توحید است از هر جا طنین افکن به گوش         فانى اصحاب شیطان رجیم آمد پدید

سید امى لقب، بر دست قرآن مى‌رسد                  یا به گمراهان صراط مستقیم آمد پدید

فاش گویم عقل کل فخر رسل مبعوث شد               آن که گردد ز اعجازش دو نیم، آمد پدید

قصه لولاک باشد شاهد گفتار من                          یعنى امشب عالم آرا از قدیم آمد پدید

در حرا بر مصطفى امشب شد از حق جلوه‌گر           آنچه اندر طور سینا بر کلیم آمد پدید

نغمه اللهُ اکبر از حرا تا شد بلند                            بت پرستان را به تن لرزش ز بیم آمد پدید

گر قریش او را یتیمش خواند اما در جهان                 بس شگفتى‌ها ازین دُرّ یتیم آمد پدید

منجى نوع بشر داراى آیات مبین                           صاحب خُلق خوش و لطف عمیم آمد پدید

گفته «ما اوذى مثلى» به عالم روشن است             پیشواى خلق با قلب سلیم آمد پدید

بود اگر باغ جهان پژمرده از طوفان جهل                  حال بر این بوستان خرّم نسیم آمد پدید

گشت مبعوث آن که عالم زنده شد از کیش او          فاش گویم محیى عظم رحیم آمد پدید

حب و بغض او نشانى از بهشت و دوزخ است           قصه کوته، صاحب نار و نعیم آمد پدید

زد تفأّل «ثابت» از قرآن به نام مصطفى                   حرف "بسم الله الرحمن الرحیم" آمد پدید

نیامدی

در جوار کوچه های انتظار دعایم کن، در تنگنای سرودن غزل هایم نمی دانم از چه غریبم که دیدگانم به غروب عشق می مانند و به فکر کدامین لاله هستم که اشک در خاکریز چشمانم موج می زند. نمی دانم در ساحل شب به جستجوی کدامین مهتابم و کرانه ی آسمان را به دیدار چه کسی نظاره گر شده ام!!! فقط می دانم که باران در کنج نگاه تو آمدنی است!!!

یوسف فاطمه ....

ای زمزمه واپسین حیاتم، بدان که ابهام اشک من تندیس حضور توست و غروب شعرهایم در سرا پرده انتظار،عبور غریبانه تو را گریه می کند .

........................................................................................

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی   

   چه بــغـض ها که در گلو رســــوب شد نیامدی

حـریر آتشـــین ســخن تبر به دوش بت شــکن  

  خـــــدای ما دوباره سنگ و چـــوب شد نیامدی

تـــمام طول هـــفته را به انتـــــظار جـــمعه ایم   

  دوبـاره صــبح ظهر عصر,نه غروب شد نیــــامــدی

نیایش

خداوندا.....

خداوندا.....

دست هایم خالی است......

ودلم......

غرق در آرزوها .....

یا به قدرت بی کرانت....

دستانم را توانا گردان....

یا دلم را.....

از آرزوهای دست نیافتنی......

خالی کن......

دخترم با تو سخن می گویم

دخترم با تو سخن می گویم ‏ 
زندگی درنگهم گلزاریست ‏ 
و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏ 
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم ‏ 
گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏ 
گل فردای بزرگ 
گل فردای سپید 
چشم تو آینه ی روشن فردای من است ‏ 
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ‏ 
کس نگیرد زگل مرده سراغ 
دخترم با تو سخن می گویم ‏ 
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش 
همه گل چین گل امروزند ‏ 
همه هستی سوزند ‏ 
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ‏ 
آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ‏ 
بلبل عاشق نیست ‏ 
بلکه گلچین سیه کرداریست ‏ 
که سراسیمه چو دود, در پی گل های لطیف ‏ 
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خا ک 
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک ‏ 
تو گل شادابی ‏ 
به ره باد مرو ‏ 
غافل از باد مشو 
ای گل صد پر من ‏ 
همه گوهر شکنند ‏ 
دیو کی ارزش گوهر داند ‏ 
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من 
تو که تک گوهر دنیای منی ‏ 

دل به لبخند حرامی مسپار

دزد را دوست مخوان ‏ 

چشم امید به ابلیس مدار ‏ 
ای گوهر تابنده بی مانند ‏ 
خویش را خار مبین ‏ 
آری ای دخترکم ‏ 
ای سراپا الماس از حرامی بهراس ‏ 
قیمت خود مشکن ‏ 
قدر خود را بشناس ‏ 
قدر خود را بشناس     

وفات زینب

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است

آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را

کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد

تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است

مادرش آموزگار مکتب شرم و حیاست

فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است

گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر

آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات

بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین

فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

دین و قرآن را به عالم گر که روح و پیکری است

خسرو لب تشنگان روح است و پیکر زینب است

در مقام بردباری گر بسنجی قدر او

در غم و شادی برابر با برادر زینب است

آسمان غیرت و مردانگی و صبر را

ماه عباس و حسینش مهر و اختر زینب است

بحر رحمت را به عالم بود تنها یک صدف

اندر آن یکتا صدف، یکدانه گوهر زینب است

ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است

جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است

در مقام وصف او "ژولیده" گوید روز و شب

آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است

پدر

پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
 پدر احساس خوب تکیه بر کوه
پدر یعنی تسلی بخش اندوه ......
........................................................................
ای پدر ای با دل من همنشین           ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم           آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من         ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار         ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای             در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و  پایدار           می برم نام تو را با افتخار
................................................................................................

امام علی(ع ):ثمرة عفت و پاکدامنی، محفوظ ماندن از گناه می باشد

.....................................................................................................................

قال الحجة بن الحسن - عج الله تعالی فرجه الشریف - فی الدّعاء: ... وَ عَلیَ النِّساءِ بالحَیاءِ و العِفَّةِ.

امام زمان - عج الله تعالی فرجه الشریف - (در فرازی از مناجات خویش با خداوند): پروردگارا به زنانِ (امت من) حیاء و پاکدامنی ارزانی بدار.

«مفاتیح الجنان، ص 217»


امام علی (ع): معذور بودن از ارتکاب گناه، مایه عصمت و پاکدامنی است